گلستان خیال

مقالات هنری - تصاویر هنری و معرفی کتب هنری و ...

گلستان خیال

مقالات هنری - تصاویر هنری و معرفی کتب هنری و ...

چارلز دیکنز سینما

 

چارلز دیکنز سینما

این مطلب اولین بار در هفته نامه صبح کارون، مورخ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵ منتشر شده.

کلاه، عصا، کفش های گشاد، سبیل نازک و کوچک و... این ها همه مشخصات ظاهری معروف ترین و محبوب ترین کاراکتر سینمایی تمام تاریخ سینماست.

کلاه، عصا، کفش های گشاد، سبیل نازک و کوچک و... این ها همه مشخصات ظاهری معروف ترین و محبوب ترین کاراکتر سینمایی تمام تاریخ سینماست.

 

 

 

 

 سر چارلز اسپنسر چاپلین در 16 آوریل 1889 در خانواده ای فقیر به دنیا آمد. پدرش که خواننده ای موفق در لندن بود به دلیل افراط در مصرف الکل جان خود را از دست داد و مسئولیت چارلی و برادر بزرگترش سیدنی، به دوش مادر افتاد. مادر نیز پس از مدتی دچار مشکلات روحی و جسمی شد و چارلی و سیدنی به نوانخانه ای در لندن فرستاده شدند. به این ترتیب چارلی تا سن ده سالگی، چنان مشقاتی را متحمل شد که شاید بسیاری از ما تا پایان عمرمان نیز با یک دهم آن هم روبرو نشویم. چارلی کار نمایش را از نمایشخانه های لندن با اجرای نمایش های کمیک کوتاه آغاز کرد و سپس به گروه نمایشی فرد کارنو پیوست. چاپلین سپس به آمریکا رفت و در تعدادی فیلم کوتاه کمدی نیز ظاهر شد تا اینکه بالاخره موفق شد تعدادی فیلم کمدی در کمپانی کیستون ( به ریاست مک سنت ) بسازد. قابل ذکر است، نوع منحصر بفردی از کمدی که چاپلین با آن معروف شده، در حقیقت نشات گرفته از آثار مک سنت می باشد و مک سنت را می توان به نوعی پدر معنوی چاپلین و این نوع کمدی دانست. چاپلین آرام آرام توانست فیلم های بلند تری بسازد و با خلق کاراکتر معروف (( ولگرد )) به محبوبیت بسیاری دست یافت. در سال 1918 چاپلین فیلم دوش فنگ را در هجو جنگ جهانی اول ساخت و سپس فیلم زایر را در نقد تعصبات تند مذهبی کارگردانی کرد. چارلی چاپلین در سال 1921 موفق به ساخت یکی از معروف ترین آثارش شد. (( پسربچه )) که یکی از شاهکارهای فراموش نشدنی اوست، در واقع حاصل تمام تجربیات تلخ او در دوران کودکی و در نوانخانه های لندن است. فیلمی گزنده و بسیار پراحساس که خود چاپلین نقش معروف ولگرد را در آن ایفا کرد و هری گوگان کوچک نیز نقش پسربچه را به زیبایی تمام به اجرا درآورد. رابطه شکل گرفته بین دو کاراکتر (( ولگرد )) و (( پسربچه )) در حقیقت فراتر از رابطه پدر و فرزندی می رود و این دو با هم به نوعی تکامل می رسند. گفتنی است که گوگان آن چنان با نقش درگیر شده بود که گاهی چاپلین را یاد دوران کودکی خودش می انداخت و حتی گاهی اشک را به چشمان استاد می آورد. فیلم بعدی چاپلین، زن پاریسی (1923)، به دلیل عدم حضور چاپلین در آن به موفقیت قابل توجهی دست نیافت اما فیلم بعدی او، جویندگان طلا (1925) یکی از بهترین آثارش لقب گرفت. جویندگان طلا درباره مردانی است که به وسوسه طلا گرفتار شده اند و با سختی فراوان و به امید پیدا کردن طلا، راه کوهستان کلوندایک را در پیش می گیرند. جویندگان طلا، فیلمی درباره طمع و وسوسه پول و ثروت، یکی از معروفترین صحنه های تاریخ سینما را نیز در خود دارد: آنجا که هم اتاقی چارلی که همراه او در برف گیر افتاده، از شدت گرسنگی چارلی را به مانند مرغی آماده طبخ می بیند و قصد جان چارلی را می کند! فیلم بعدی چاپلین، سیرک (1928) تفاوت کوچکی با سایر آثار او دارد و آن پایان تلخ آنست. در سیرک چارلی برخلاف بسیاری دیگر از آثارش که همه با خوبی و خوشی به اتمام می رسند، بدون اینکه به معشوقه اش برسد به سوی سرنوشتش می رود. فیلم بعدی چاپلین نیز به نوبه خود یکی از شاهکارهای چاپلین و یکی از بهترین آثار دهه 1930 به شمار می رود: روشنایی های شهر (1931) ملودرام احساساتی چاپلین در نقد و تقبیح کسانی است که هنگامی که مست می کنند تازه خوی مهربانی شان گل می کند (!) و شروع به بذل و بخشش و محبت می کنند اما زمانی که به حالت عادی بازمی گردند باز همان ثروتمند همیشگی اند. فیلم بعدی چاپلین که به عقیده نگارنده بهترین اثر او به شمار می رود در سال 1936 ساخته شد. عصر جدید، که اثری است در نقد جامعه مدرن و صنعتی و نقد ماشینی شدن، جانمایه و عصاره تمام تفکرات چاپلین را در خود دارد. چاپلین در عصر جدید خطر ماشینی شدن و میکانیکی شدن را در صحنه ای به یاد ماندنی گوشزد می کند: آنجا که چارلی که کارش در کارخانه بستن پیچ و مهره است، بدنش ناخودآگاه این حرکت را انجام می دهد و دستانش می خواهند هر چیزی را مانند پیچ و مهره سفت کنند! انسانی که زندگی ماشینی او را نیز ماشینی کرده و کنترلی بر اعضای بدنش ندارد. در سال 1940 که نازی ها و فاشیست ها دنیا را عرصه تاخت و تاز خود می دیدند، چاپلین فیلم دیکتاتور بزرگ را در تقبیح آنان ساخت و البته منفور آنان نیز شد. چاپلین در فیلم نقش سربازی را بازی کرد که به اشتباه و تنها به دلیل شباهت ظاهری با دیکتاتور معروف (( آدولف لینکل )) به جای او قرار می گیرد و اینگونه اعمال هیتلر و موسولینی را به سخره می گیرد. چاپلین در پایان دیکتاتور بزرگ بیانیه ای را می خواند که به نوعی بیانیه خودش در  ارتباط با نگاهش به دنیا و انسان هاست. چارلی چاپلین در حقیقت نماد وجدان بیدار انسانی قرن بیستمی است که همچون چارلز دیکنز بزرگ، فقر، بدبختی، بی عدالتی و ظلم را به چشم دیده و از آن می نالد. چاپلین درد کشیده، که دیگر تاب تحمل بی عدالتی را ندارد، زبانی بهتر و گزنده تر از طنز پیدا نمی کند و با تیغ تیز آن به تمام ثروتمندان، دیکتاتوران و سایر کسانی که دنیای صنعتی آن ها را به خواب خرگوشی برده، زخم می زند. تا شاید برخیزند و به دنبال نسیمی از انسانیت بروند. برای پایان این نوشته، نه کلمه، بلکه تصویری مناسب است. تصویری که اگر عصر جدید را دیده باشید، کافیست آن را در ذهن مجسم کنید: نمای پایانی عصر جدید که ولگرد کوچک ما را نشان می دهد که با معشوقه اش به سوی غروب می روند و شاید به سوی فردایی بهتر که انتظارشان را می کشد. سر چارلز اسپنسر چاپلین در 25 دسامبر سال 1977 برای همیشه نام خود را در ردیف تمام آنان که به نوعی برای انسانیت مبارزه می کنند قرار داد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد